به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ شاپور اعتماد، مترجم و پژوهشگر حوزه فلسفه که در روز قلم میزبان احمد مسجدجامعی و هیات همراه بود؛ با اشاره به مجموعه 80 جلدی در دست انتشارش گفت: شروع فعالیتهایم در این پروژه خیلی روی برنامه نبود. داستان به این شکل بود که برادرم از آمریکا آمد و کتابی جلوی من گذاشت که «پروژه اتمی آلمان در جنگ جهانی دوم» نام داشت. او به من گفت که تو تا به امروز کلی کتاب برای دل خودت و دیگران ترجمه کردهای و حال بیا و این کتاب را هم برای دل من ترجمه کن. من کتاب را نگاه کردم و دیدم تاریخی است. به او گفتم اجازه دهد تا اثر را بررسی کنم. وقتی شروع به ورق زدن کردم متوجه شدم که یک تکه از کتاب نمایشنامه است و دو سال پیش هم اجر ا شده است.
وی ادامه داد: در شروع کار ترجمه، مدام به حاشیه میرفتم تا متوجه منظور نوشتهها شوم. موضوع خیلی ساده بود. وقتی عملیات اپسیلون در منهتن پا میگیرد، رئیس پروژه منهتن میگوید که وقتی همراه با ارتش به اروپا میروید، دانشمندان اتمی آلمان را برای ما زنده بیاورید. ارتش نیز همین کار را میکند و حدود 30 دانشمند نازی را میگیرند که این 30 نفر در میان سایر اسرایی که متفقین گرفته بودند بُر میخورند. این افراد حال و روز بدی داشتند و دائم از یک زندان در بلژیک به فرانسه میرفتند تا اینکه بعد از دو ماه از میان اسرا عدهای را دستچین میکنند که همین دانشمندان اتمی بودند.
این پژوهشگر حوزه فلسفه با اشاره به داستان عملیات اپسیلون گفت: بعد از شناسایی دانشمندان را در جایی مستقر میکنند و به ارتش انگلستان دستور میدهند که این افراد را به کمبریج ببرند که این اتفاق رخ میدهد و دانشمندان را در یک پایگاه نظامی پیاده میکنند. این افراد در فارم هال بودند. حال فارمهال کجاست؟ فارمهال یک خانه اشرافی است که ارتش انگلیس برای خودشان تخلیه کرده بودند و برای بازجویی و دیگر کارها از آن استفاده میکردند. در فارمهال به اینها میگویند که اینجا شما آزاد هستید اما از شما خواهش میکنیم که فرار نکنید؛ چراکه اگر فرار کنید مجبور میشویم اقداماتی انجام دهیم که دوست نداریم.
وی افزود: دانشمندان در سکوت در فارمهال به کار و زندگی میپردازند و غافل از این هستند که تمام این ساختمان شنودگذاری شده است و تمام حرفهای آنها هر روز ضبط و مخابره میشود. اینها گاهی در میان صحبتهای خود به پروژهها اتمی خودشان و غربیها نیز اشاره میکنند و معتقدند که غربیها(آمریکاییها) به جایی نرسیدهاند و از آنها خیلی عقبتر است. این افراد با چنین تصوری مشغول کار هستند که بیبیسی اعلام میکند، امریکا بمب اتم انداخته است. بعد از این خبر افراد حاضر در کارگاه شوکه میشوند و شروع به محاسبه کردن میکنند که اصلا چطور چنین چیزی ممکن است. این مطالبی که بیان شد، محتوای این نمایشنامه است.
اعتماد در توضیح دلیل نگارش این نمایشنامه از سوی دیوید کسیدی اظهار کرد: این نمایشنامه پاسخی به نمایشنامهای دیگر است. یعنی کسیدی این نمایشنامه را با علم به نمایشنامه مایکل فرین نوشته است. مایکل فرین کسی است که در نمایشنامهنویسی بسیار مطرح است و این نمایشنامه او نیز بسیار گل کرده بود. در نمایشنامه مایکل فرین برخلاف نمایشنامهای که توضیح دادم، مخاطب با سه نفر سر و کار دارد و کاراکترها از 10 نفر به سه نفر رسیده است. هنر مایکل فرین این است که در یک نمایشنامه واحد، سه تقریر از این گفتوگو سه نفره مینویسد و اینکه این افراد که بودند، چه میگفتند و چه باوری داشتند و در نهایت نیت آنها چه بوده، مشخص نیست. نویسنده میگوید کار من در این نمایشنامه معرفتشناسی نیت بوده است و قصد نداشته تا انگیزهها را شرح دهد. او میخواست نشان دهد که ما برای رسیدن به نیت افراد با محدودیت سروکار داریم.
وی ادامه داد: اینها را گفتم تا بگویم که دیوید کسیدی با نوشتن آن نمایشنامه قصد داشت تا حرفهای مایکل فرین را نقض کند. با مطالعه بیشتر متوجه شدم که یک رشته نمایشنامه داریم که با هم گره میخورند و جلو میآیند و اصلا تابع وضع اجتماعی نیستند. نکته جالبتر اینجا بود که متوجه شدم این سنت نمایشنامهنویسی از فضای فیزیک خارج شده و دیگر به فیزیک محدود نمیشود و میتوان دید که این نمایشنامهها در ریاضیات، شیمی، بیولوژی و دیگر علمها نیز سرک کشیدهاند.
اعتماد در توضیح اینکه آیا چنین نمایشنامههایی در فضای هنری ایران نیز نوشته میشود، گفت: ما نه تنها در ایران اینگونه نمایشنامه نداریم؛ بلکه به شخصه معتقدم که جامعه هنری ایران در مقابل علم گارد دارد و انگار هنر و علم با هم سر ناسازگاری دارند.
مترجم نمایشنامه «فارمهال» با اشاره به شروع فعالیت این نمایشنامهها گفت: این نمایشنامه علمی پیش از جنگ جهانی دوم شکل گرفته و از سال 85-90 با سرعت خوبی رشد کرده است. همه این نمایشنامهها قابلیت اجرا در ایران را دارد. البته تورین را باید استثنا بگیریم. من در حال ترجمه این 80 نمایشنامه هستم و کتابها را به نشر کرگدن میدهم. خوشبختانه استقبال تا به امروز خوب بوده و من خودم نیز از این همه استقبال تعجب کردم. دوست دارم در آینده نمایش علم، هنر و تئاتر داشته باشیم. البته هنوز مطمئن نیستم؛ چراکه کمی محافظهکارانه جلو میروم و اصل این است که اگر این مطالب اجرا هم نشد لااقل خوانده شود.
شاپور اعتماد در ادامه به ترجمه کتاب «فرمان به دیوان» اشاره کرد و گفت: کتاب «فرمان به دیوان» سیر تحول سیاست در قرن بیستم را مرور میکند. ما قبل از این کتاب «عصر نهایتها»، از اریک هابسبام را داشتیم. کاری که هابسبام میکند، این است که قرن بیستم را قرن امریکا تعریف میکند. این تعریف به دلیل دخالتهای امریکاست. او نام «قرن کوتاه امریکا» را برای این دوران انتخاب میکند. پری اندرسون نیز همین کار را میکند، اما یک پله سیاسیتر. هابسبام لایههای زیرین، اجتماعی را نیز سیر میکند اما اندرسون فقط نگاه سیاسی دارد و قصد دارد تا بیان کند که این امریکا چه بلایی سر این قرن آورده است؛ او معتقد است که نباید مشاوران سیاسی امریکا را دست کم گرفت؛ چراکه این افراد نقش مهمی در اجرای سیاسی امریکا دارند.
وی ادامه داد: اسم کتاب داد میزند که کتاب مربوط به کشوری است که دولت – ملت نیست. چرا نیست؟ به این دلیل که امریکا با اینکه استعمارگر نبوده و نرفته تا جایی حکومت کند اما همه جا حضور دارد. بنابراین اسم کتاب چیزی را که تداعی میکند، کلمه «امپراتوری» است و به امریکا به دید امپراتوری نگاه میکند. امپراتور کارش فرمان دادن است. این کتاب دو قسمت دارد و مشاوران سیاسی در قسمت دوم بررسی شده است.
این مترجم با اشاره به دلایل ترجمه این کتاب گفت: من به دلیل برجام به سراغ این کتاب رفتم. انقدر اطلاعات محدود و ناقص از طرف مخالفان امریکایی داده میشد و در سطح مطبوعات پخش بود که من تصمیم گرفتم این کتاب را خیلی سریع ترجمه کنم تا به دست مسئولان برسد. قسمت دوم کتاب یعنی «دیوانیان» را به روزنامه شرق دادم تا چاپ کند اما چاپ نکرد. بنابراین قبل از چاپ کتاب 50 نسخه از آن قسمت را چاپ کردم و به دست مسئولان دادم تا بخوانند. این کتاب را بیشتر برای مصرف مسئولان ترجمه کردم؛ اما الان دو جلد مکمل آن نیز آماده است و به زودی منتشر خواهد شد.
اعتماد در بخش پایانی صحبتهایش با اشاره به آثارش گفت: من در حوزه ترجمه به حوزههای مختلف سرک کشیدم. به نظرم کار تحقیق، ترجمه و پژوهش کمی فرصتطلبانه است. البته فرصتطلبی را منفی نگاه نکنید و شرایط و نیاز زمان را در نظر بگیرید. با همه این تفاسیر در این میان یک هسته اصلی وجود داشته است که آن هسته اصلی فلسفه علم و انتقال آن به ایران بوده است. بعد از این به من گفتند که فلسفه تکنولوژی درس بدهم. وقتی به سراغ فلسفه تکنولوژی رفتم، چیزی بلد نبودم و خیلی سخت یاد گرفتم. بعدها تصمیم گرفتم علم و تکنولوژی را به عنوان مکمل هم و اینکه چه طور از هم جدا میشوند، بررسی کنم و این را به یک جایی برسانم.
نظر شما